دو سه روزه دارم به این قضیه فکر میکنم که نکنه حالا که میدونم کسی داره این نوشته ها رو میخونه محافظه کارانه بنویسم ، نکنه بترسم از گفتن حقیقت . دیشب دوستم ازم ناراحت شد چون من بهش نگفتم که با اون " مشترک مورد نظر" دوستم و بهش نگفتم ، البته هنوزم بهش نگفتم ، ولی اون حدس زده نمیدونم باید چیکار کنم ، البته اوایل از رابطمون میدونست ولی بعد بهش گفتم بهم زدم و رابطه ای ندارم ، آخه رفته بود به یکی گفته بود ! من بهش اعتماد کردم ! میخواست باهام بیاد تهران ولی منصرف شد ، میگه باهات احساس صمیمیت نمیکنم . دلم گرفته .
پ ن 1: از صبح این قطعه از شعر علی آذر افتاده توی دهنم :بی تو من با بدن لختِ خیابان چه کنم...با غم انگیزترین حالتِ تهران چه کنم
پ ن 2: به این فکر میکنم که این رابطه ارزش این از دست دادن ها رو داره !!!!؟
پ ن 3: آدم از همین چیزا میفهمه پاییز اومده
پ ن 4: موقع نشستن پشت پای راستم درد میگیره ( نمیدونم چرا ) فکر نمیکردم غیر از مفاصل جای دیگه ای درگیر باشه
پ ن 5 : منظورم از " مشترک مورد نظر" دوست پسرمه
دوست پسرتان چند سالش؟مواظب خودت باش پسرها کم سن باشن زیاد اعتماد نکن /