آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است
آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است

پاییز اومده

دو سه روزه دارم به این قضیه فکر میکنم که نکنه حالا که میدونم کسی داره این نوشته ها رو میخونه محافظه کارانه بنویسم ، نکنه بترسم از گفتن حقیقت . دیشب دوستم ازم ناراحت شد چون من بهش نگفتم که با اون " مشترک مورد نظر" دوستم و بهش نگفتم ، البته هنوزم بهش نگفتم ، ولی اون حدس زده  نمیدونم باید چیکار کنم ، البته اوایل از رابطمون میدونست ولی بعد بهش گفتم بهم زدم و رابطه ای ندارم ، آخه رفته بود به یکی گفته بود ! من بهش اعتماد کردم ! میخواست باهام بیاد تهران ولی منصرف شد ، میگه باهات احساس صمیمیت نمیکنم . دلم گرفته .

پ ن 1: از صبح این قطعه از شعر علی آذر افتاده توی دهنم :بی تو من با بدن لختِ خیابان چه کنم...با غم انگیزترین حالتِ تهران چه کنم

پ ن 2: به این فکر میکنم که این رابطه ارزش این از دست دادن ها رو داره !!!!؟

پ ن 3: آدم از همین چیزا میفهمه پاییز اومده

پ ن 4: موقع نشستن پشت پای راستم درد میگیره ( نمیدونم چرا ) فکر نمیکردم غیر از مفاصل جای دیگه ای درگیر باشه

پ ن 5 : منظورم از " مشترک مورد نظر" دوست پسرمه

نظرات 1 + ارسال نظر
مجتبی یکشنبه 16 آبان 1395 ساعت 08:22 http://m-z2016.blogsky.com/

دوست پسرتان چند سالش؟مواظب خودت باش پسرها کم سن باشن زیاد اعتماد نکن /

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد