آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است
آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است

شبانه

وقتی حس میکنم روابط انسانیم پیچیده میشه خندم میگیره ، نه از سر استهزا یا شرم ! خنده ی لذت ! غرق شدن تو چیزی که برای اون ساخته شدی، رسیدن به لحظه ای که مدت هاست تو عمق وجودت پنهان شده ، لحظه ای که همه چیز مرز خودشو از دست میده ، عشق ، احترام ، رنج ، حسرت ... و دیگه کی میتونه اون لحظه رو تعریف کنه ؟ به نظرم بر خلاف چیزی که باعث به وجود اومدن اون لحظه است یعنی ارتباط ، لذتش به شدت شخصیه و مهم نیست که اون لحظه سخت باشه و پر رنج یا آسون و شعف ناک ، تمام وجودت پر از لذت میشه ، لذت کشف چیزی آشنا. دیشب خواب دیدم آخرای شب با ماشینم میخوام برم خونه ولی توی خلسه ی شبانه بدون اینکه متوجه گذر زمان بشم تا صبح داشتم میروندم . شاید دارم از خودم کمک میخوام ، شاید خودم میخواد حرفاشو بشنوم.

دندون عقل

 دیشب دندون عقلمو کشیدم ! اینجور که من از یه جستجوی ساده فهمیدم دلیل اینکه بهش میگن دندون عقل اینکه تو سن 18 سالگی در میاد و این سن به سن بلوغ عقلی معروفه ، وقتی دندون عقل من در اومده من تازه وارد دانشگاه شدم ! برای اولین بار عاشق شدم ! این سن سن عشقم هست انگار ! میتونست اسمش دندون عشق هم باشه . شاید ریشه علمی نداشته باشه این حرفم ولی از دیشب که کشیدمش انگار یه چیزی از من کم شده !

چرا آرتریت روماتوئید اتفاق می افتد؟

آرتریت روماتوئید یک بیماری خود ایمن است. هنگامی که سیستم ایمنی بدن به پرده مفصلی حمله می کند، در اثر التهاب ناشی از واکنش های ایمنی، درد و تورم مفصلی ایجاد می شود. در آرتریت روماتوئید علاوه بر درد و تورم مقاصل، ممکن است تب ، بی اشتهائی و کاهش وزن نیز بوجود آید. همچنین ممکن است بافت های دیگر بدن نیز مبتلا بشوند. علت دقیق ایجاد این بیماری معلوم نیست ولی ممکن است در یک زمینه ژنتیک مناسب و تحت تاثیر عوامل محیطی مثل عفونت های ویروسی یا باکتریائی، عوامل شیمیائی، سیگار و استرس های روانی یا فیزیکی این بیماری بوجود آید.

منبع :http://drakbarian.com/Articles.aspx?ArticleID=8218a6b4-94af-483c-a484-e304fec79ec0&lng=fa

تنگنا

دیروز توی خیابون یه پسر شش هفت ساله رو دیدم که داشت از سرما سیگار می کشید . دو تا بچه ی دیگه هم کنار پیاده رو نشسته بودن ، پسره به اونا اشاره میکرد و براشون درخواست کمک میکرد . میگفت "کمک کنین گناه دارن " و با چنان صدای مردانه ای این حرف رو میزد که از خودم میپرسیدم این بچه از کجای زمان و مکان اومده اینجا که انقدر غریبه به نظر میرسه

آبان

آبان تموم شد ، من تا روز آخرش تهران بودم ، سرد و بارونی تموم شد. دکتر رفتم ، یه داروری جدید بهم داد ، avara یا همچین چیزی ! 440000 تومن شد . تازه تا دیروزم درد داشتم ولی امروز بهترم، فقط یکم فکم درد میکنه  . پریروز انقدر درد داشتم که فقط به مردن فکر می کردم . وقتی درد دارم یهو تمام امیدم رو از دست میدم انگار که وسط یه بیابون واستادم و هیچ آبی ندارم و راهم بلد نیستم . البته دیروز پریود شدم شاید مال اون بوده . بهرحال امروز حالم خوبه . وقتی درد ندارم انگار که یه پرنده ی آتیشی تو سینم باشه ، آروم و قرار ندارم . تو این سفرم فیلم ایرانی "خشم و هیاهو" رو دیدم ، اونم با کسی که اولین عشقم بوده ، برخورد عجیبی بود که به طرز مسخره ای سعی داشتیم طبیعی جلوه اش بدیم . دلم میگیره اینجور وقتا ، مخصوصن الان که همه جا پر شده از مطالب مربوط به سالگرد قتل های زنجیره ای ، چه تخم کینه ای کاشتن تو دل این آدما ! گشت ارشادم منو گرفت !!!! برای بار اول ! حالا از هر چی خانوم محجبه و لباس پلیس بدم میاد . دلم میخواد برم ازینجا . دنیای مسخره.