آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است
آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است

آبان

آبان تموم شد ، من تا روز آخرش تهران بودم ، سرد و بارونی تموم شد. دکتر رفتم ، یه داروری جدید بهم داد ، avara یا همچین چیزی ! 440000 تومن شد . تازه تا دیروزم درد داشتم ولی امروز بهترم، فقط یکم فکم درد میکنه  . پریروز انقدر درد داشتم که فقط به مردن فکر می کردم . وقتی درد دارم یهو تمام امیدم رو از دست میدم انگار که وسط یه بیابون واستادم و هیچ آبی ندارم و راهم بلد نیستم . البته دیروز پریود شدم شاید مال اون بوده . بهرحال امروز حالم خوبه . وقتی درد ندارم انگار که یه پرنده ی آتیشی تو سینم باشه ، آروم و قرار ندارم . تو این سفرم فیلم ایرانی "خشم و هیاهو" رو دیدم ، اونم با کسی که اولین عشقم بوده ، برخورد عجیبی بود که به طرز مسخره ای سعی داشتیم طبیعی جلوه اش بدیم . دلم میگیره اینجور وقتا ، مخصوصن الان که همه جا پر شده از مطالب مربوط به سالگرد قتل های زنجیره ای ، چه تخم کینه ای کاشتن تو دل این آدما ! گشت ارشادم منو گرفت !!!! برای بار اول ! حالا از هر چی خانوم محجبه و لباس پلیس بدم میاد . دلم میخواد برم ازینجا . دنیای مسخره.

نظرات 1 + ارسال نظر
مجتبی چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت 14:24 http://m-z2016.blogsky.com/

گشت ارشاد چکارت داشت ای نامردها چکار دختر مردم دارین

آره لعنتیا ، چه ترسی تو دلم انداختن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد