آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است
آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است

حال من بی تو

خوشبختانه امروز بهترم ، دو شبه دارم روغن زیتون میزنم به بدنم ، یکمی البته درد دارم مخصوصن پشت زانوی پای چپم ولی خیلی بهترم . هنوز نتونستم نوبت دکتر بگیرم ، دکتر اکبریان گفته میتونم بین مریض برم پیشش ! اگه بشه برم خوبه ، بلیط هواپیما گرفتم برای دوشنبه 5 مهر ، یه مساله دیگه هم هست ! دوست پسر قبلیم میگه منم میام ، من دوست دارم باهاش برم ولی مشکل اینجاست که اون دوست پسر "سابقمه" . من رابطمو باهاش تموم کردم . مساله ما اصلن رابطمون با هم نبود (با هم مشکلی نداشتیم) مشکل شرایطمونه که نمیذاره با هم باشیم . نمیدونم چیکار کنم . دلم میخاد باهاش باشم ، تهران تنها جاییه که محدودیتی نداریم ولی اینجور شل کن سفت کن رو دوست ندارم . باید بهش بگم نیاد ، طفلی .... طفلی من .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد