آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است
آبان

آبان

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است

مسکن

به خوبی دیروز نیستم ، آخر شب پشیمون شدم که قرص سکلکسیب بخورم ، پیدا کردنش دردسره ، ارزونم نیست ، ترجیح دادم بذارمش واسه روزای سخت تر . انگشت شصت دست چپم هم درد میکنه بخاطر ضربه ای که با پای یکی از شنا گرا بهش خورد ، و مچ دست راستم ( فرمونو بد میگیرم ) ولی حال روحیم بهتره ، امروز میرم یه آتل و باند کشی میخرم ، یه گلدون کاکتوس هم برای اتاق کارم . دلم میخواست تو یه جای دور افتاده زندگی کنم .جایی که کسیو نشناسم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد