وقتی حس میکنم روابط انسانیم پیچیده میشه خندم میگیره ، نه از سر استهزا یا شرم ! خنده ی لذت ! غرق شدن تو چیزی که برای اون ساخته شدی، رسیدن به لحظه ای که مدت هاست تو عمق وجودت پنهان شده ، لحظه ای که همه چیز مرز خودشو از دست میده ، عشق ، احترام ، رنج ، حسرت ... و دیگه کی میتونه اون لحظه رو تعریف کنه ؟ به نظرم بر خلاف چیزی که باعث به وجود اومدن اون لحظه است یعنی ارتباط ، لذتش به شدت شخصیه و مهم نیست که اون لحظه سخت باشه و پر رنج یا آسون و شعف ناک ، تمام وجودت پر از لذت میشه ، لذت کشف چیزی آشنا. دیشب خواب دیدم آخرای شب با ماشینم میخوام برم خونه ولی توی خلسه ی شبانه بدون اینکه متوجه گذر زمان بشم تا صبح داشتم میروندم . شاید دارم از خودم کمک میخوام ، شاید خودم میخواد حرفاشو بشنوم.
دیشب دندون عقلمو کشیدم ! اینجور که من از یه جستجوی ساده فهمیدم دلیل اینکه بهش میگن دندون عقل اینکه تو سن 18 سالگی در میاد و این سن به سن بلوغ عقلی معروفه ، وقتی دندون عقل من در اومده من تازه وارد دانشگاه شدم ! برای اولین بار عاشق شدم ! این سن سن عشقم هست انگار ! میتونست اسمش دندون عشق هم باشه . شاید ریشه علمی نداشته باشه این حرفم ولی از دیشب که کشیدمش انگار یه چیزی از من کم شده !
آرتریت روماتوئید یک بیماری خود ایمن است. هنگامی که سیستم ایمنی بدن به پرده مفصلی حمله می کند، در اثر التهاب ناشی از واکنش های ایمنی، درد و تورم مفصلی ایجاد می شود. در آرتریت روماتوئید علاوه بر درد و تورم مقاصل، ممکن است تب ، بی اشتهائی و کاهش وزن نیز بوجود آید. همچنین ممکن است بافت های دیگر بدن نیز مبتلا بشوند. علت دقیق ایجاد این بیماری معلوم نیست ولی ممکن است در یک زمینه ژنتیک مناسب و تحت تاثیر عوامل محیطی مثل عفونت های ویروسی یا باکتریائی، عوامل شیمیائی، سیگار و استرس های روانی یا فیزیکی این بیماری بوجود آید.
منبع :http://drakbarian.com/Articles.aspx?ArticleID=8218a6b4-94af-483c-a484-e304fec79ec0&lng=fa
دیروز توی خیابون یه پسر شش هفت ساله رو دیدم که داشت از سرما سیگار می کشید . دو تا بچه ی دیگه هم کنار پیاده رو نشسته بودن ، پسره به اونا اشاره میکرد و براشون درخواست کمک میکرد . میگفت "کمک کنین گناه دارن " و با چنان صدای مردانه ای این حرف رو میزد که از خودم میپرسیدم این بچه از کجای زمان و مکان اومده اینجا که انقدر غریبه به نظر میرسه
آبان تموم شد ، من تا روز آخرش تهران بودم ، سرد و بارونی تموم شد. دکتر رفتم ، یه داروری جدید بهم داد ، avara یا همچین چیزی ! 440000 تومن شد . تازه تا دیروزم درد داشتم ولی امروز بهترم، فقط یکم فکم درد میکنه . پریروز انقدر درد داشتم که فقط به مردن فکر می کردم . وقتی درد دارم یهو تمام امیدم رو از دست میدم انگار که وسط یه بیابون واستادم و هیچ آبی ندارم و راهم بلد نیستم . البته دیروز پریود شدم شاید مال اون بوده . بهرحال امروز حالم خوبه . وقتی درد ندارم انگار که یه پرنده ی آتیشی تو سینم باشه ، آروم و قرار ندارم . تو این سفرم فیلم ایرانی "خشم و هیاهو" رو دیدم ، اونم با کسی که اولین عشقم بوده ، برخورد عجیبی بود که به طرز مسخره ای سعی داشتیم طبیعی جلوه اش بدیم . دلم میگیره اینجور وقتا ، مخصوصن الان که همه جا پر شده از مطالب مربوط به سالگرد قتل های زنجیره ای ، چه تخم کینه ای کاشتن تو دل این آدما ! گشت ارشادم منو گرفت !!!! برای بار اول ! حالا از هر چی خانوم محجبه و لباس پلیس بدم میاد . دلم میخواد برم ازینجا . دنیای مسخره.