دیروز سعی کردم از هر کاری که میکنم لذت ببرم ، سعی کردم بخاطر دیگران انجامشون بدم . دیروز سعی کردم بفهمم حقیقت چیه !؟ بفهمم دلیل اصلی کارام چیه ! فهمیدم خیلی تنهام ، حتا تو خودم . میدونم وقتی احساس تنهایی میکنم دوست دارم فرار کنم ، دوست دارم خیلی سریع بدو ام ، شنا کنم و زیر آب باشم ، دوست دارم حرف بزنم ، بدون اینکه به حرفام فکر کنم و اصلن چیز با اهمیتی بگم . من از تنهایی با خودم می ترسم . و فکر میکنم بعد از این همه سال فرار کردن ، حالا خیلی از خودم دور شدم و هی بیشتر می ترسم و هر دور تر میشم ....